دلم چه عاشقانه بی قرار توست.
اکنون که برایت می نویسم نمی دانم چقدر با من فاصله داری ؟
نمی دانم؟!
شاید خیلی دور و شاید خیلی نزدیک؟!
به هر حال به تو سخن می گویم به امید روزی
کاشانه محقرمان را روشن بخشی.
مولایم، بیا
به جان عزیزترین عزیزانت بیا.
می دانم روزی خواهی آمد
و با شمیم آمدنت جان های عاشقان و بی قرارانت
در ساحل امن تو آرام می گیرند.
می دانم ، روزی خواهی آمد و
سراسر افق ظلمانی را منور خواهی کرد
و تمام کائنات در مقابل شکوه تو به زانو در می آیند.
به امید آن روز